کد مطلب:122757 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:382

در سوگ حضرت مجتبی
چشم ختم الانبیاء شد اشكبار مجتبی

یا كه قلب فاطمه شد داغدار مجتبی



با قدی از غم كمان، بهر وداع آخرین

زینب كبری نشسته در كنار مجتبی



آنقدر زهر جفا بر پیكرش تأثیر كرد

كز شرارش سوخت قلب پر شرار مجتبی



گفت پیامبر كه نابینا نباشد روز حشر

دیده ی هر كس كه گردد اشكبار مجتبی



آسمان بعد از علی مظلوم تر از او ندید

تیره تر بود از شب غم، روزگار مجتبی



گر چه از مظلومی او قرنها بگذشته لیك

بوی غربت آید از خاك مزار مجتبی [1] .



امام حسین علیه السلام با چند نفر از اصحاب جنازه را غسل داده حنوط كرده و كفن نمودند و پیكر مباركش را بر تابوت گذاشته در مصلای رسول خدا صلی الله علیه و آله بر زمین گذاشتند و امام حسین صلی الله علیه و آله بر وی نماز خواند و از آنجا به مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله بردند.

هنگامی كه تابوت را در مسجد، كنار قبر پیامبر گذاشتند، بنی امیه پنداشتند كه امام حسن را در كنار قبر پیامبر به خاك خواهند سپرد.

مروان بن حكم نزد عایشه رفت و گفت: چه آسوده نشسته ای! اینك بنی هاشم حسن را در كنار پیامبر دفن می كنند و حشمت ابوبكر كه پدر تو است شكسته می شود و این فخر از پدرت و از عمر بن خطاب برداشته می گردد. عایشه گفت: رأی چیست؟ گفت: بشتاب و جلویشان را بگیر.

مروان چهل نفر از بنی امیه و دوستانش را مسلح به تیر و كمان، تیغ و سنان نموده در كنار عایشه كه سوار بر استر بود به مسجد رسول خدا رفتند. [2] .

پس عایشه ایستاده، گفت: «نحوا ابنكم عن بیتی فانه لا یدفن فیه شی ء و لا یهتك



[ صفحه 164]



علی رسول الله حجابه» [3] پسر خود را از خانه من دور كنید، چیزی در خانه من دفن نخواهد شد و حرمت رسول خدا باید هتك نشده، حجاب او دریده نخواهد شد.

امام حسین علیه السلام فرمود: «قدیما هتكت انت و ابوك حجاب رسول الله و ادخلت بیته من لا یحب رسول الله قربه و ان الله یسئلك عن ذلك». ای عایشه تو و پدرت ابوبكر پیش از این حجاب و حرمت رسول خدا را پاره كردی و وارد كردی در خانه ی رسول خدا كسی را كه نزدیكی او را دوست نمی دارد و خداوند در روز حساب از اعمال زشت تو سؤال خواهد كرد.

در این هنگام مروان بن حكم و آل ابی سفیان و پسرهای عثمان كه حاضر بودند گفتند: امیرمؤمنان عثمان مظلوم را در بدترین جای بقیع بخاك سپردند، ما نمی گذاریم حسن را با رسول خدا دفن كنند، هرگز چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد، تا اینكه شمشیرها بشكند و بند نیزه ها پاره شود و كمانها از خدنگ خالی گردد.

امام حسین علیه السلام فرمود: «اما والله الذی حرم مكة! للحسن بن علی ابن فاطمة احق برسول الله و ببیته ممن ادخل بیته بغیر اذنه، و هو والله احق به من حمال الخطایا، مسیر ابی ذر للربذة». [4] سوگند بخدائی كه مكه را خانه امن و حرم قرار داد! البته حسن فرزند علی علیه السلام، پسر فاطمه علیهاالسلام، سزاوارتر است به پیامبر خدا و در آمدن به خانه او، از كسانی (ابوبكر و عمر) كه بدون اجازه، داخل خانه او شدند.

به خدا سوگند! حسن، سزاوارتر است به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله از حمال گناهان (عثمان) كه ابوذر یا بزرگوار پیامبر را به ربذه تبعید كرد. در این هنگام بنی هاشم خواستند امام حسن را در كنار رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاك بسپارند.

بی درنگ بنی امیه شروع به تیراندازی كردند. به روایت ابن شهرآشوب هفتاد چوبه ی تیر بر جنازه ی مبارك امام حسن آمد و عایشه خود را از استر بزیر انداخت و گفت: [5] «والله لا یدفن الحسن ههنا ابدا او تجز هذه و اومات الی شعرها» بخدا سوگند! هرگز حسن اینجا دفن نخواهد شد، یا این كه این ها كنده شود. در حالی كه به موهای



[ صفحه 165]



سرش اشاره كرد. در این هنگام آتش غضب بنی هاشم شعله ور گشت، شمشیرها را بالا برده آماده جنگ شدند، ولی امام حسین علیه السلام فرمود:

«الله الله لاتضیعوا وصیة اخی و اعدلوا به الی البقیع فانه اقسم علی ان انا منعت عن دفنه مع جده ان لا اخاصم فیه احدا و ان ادفنه بالبقیع مع امه».

شما را بخدا! از خدا بترسید، سفارش برادرم را ضایع نكنید و جنازه ی او را به سوی بقیع برگردانید. برادرم مرا سوگند داده كه اگر مانع دفن او در كنار جدش شوند درباره ی او با كسی مجادله و مخاصمه ننمایم و او را در بقیع با مادرش (فاطمه بنت اسد) بخاك بسپارم.

شیخ مفید رحمه الله می نویسد: امام حسین علیه السلام فرمود:

«والله لولا عهد الحسین الی بحقن الدماء و ان لا اهریق فی امره محجمة دم لعلمتم كیف تأخذ سیوف الله منكم مآخذها و قد نقضتم العهد بیننا و بینكم و ابطلتم ما اشترطنا علیكم لانفسنا». [6] .

بخدا سوگند! اگر برادرم حسن با من پیمان نبسته بود كه در كنار جنازه ی او به اندازه ی شیشه ی حجامت خون ریخته نشود هر آینه می دیدید كه چگونه شمشیرهای الهی از نیامها بیرون آمده و دمار از روزگار شما برمی آوردند. شما همان روسیاهانی بودید كه عهد میان ما و خودتان را شكستید و شرایطی را كه به سود ما و بر شما كرده بودیم از بین بردید.

آنگاه پیكر پاك امام مجتبی را به طرف بقیع برده در كنار قبر جده اش فاطمه بنت اسد به خاك سپردند.


[1] شعر از محمد نعيمي.

[2] ناسخ التواريخ، زندگاني امام حسن عليه السلام، ج 2، ص 155.

[3] اصول كافي، ج 2، ص 106.

[4] امالي طوسي، ص 160، مجلس 6، حديث 1.

[5] بحارالأنوار، ج 44، ص 140 و ناسخ التواريخ، زندگاني امام حسن عليه السلام، ج 2، ص 157.

[6] ارشاد مفيد، ج 2، ص 19.